گلچین زیبای شعر جدایی و فراق از معشوق
به گزارش سفر به روسیه، در مجموعه شعر جدایی به شعر در خصوص بی وفایی معشوق، شعر دوری از معشوق، شعر جدایی از عشق، شعر در فراق همسر، شعر جدایی مولانا، شعر جدایی حافظ و ... پرداخته می گردد.
با ما همراه باشید و با تور چین از شگفت انگیزترین کشور دنیا دیدن کنید بر روی دیوار چین سلفی بگیرید، از قصر ممنوعه دیدن کنید و در خیابان شانگهای پیشرفته ترین آسیا قدم بزنید.
خبرنگاران | سرویس سرگرمی - شعر درباره فراق از قدیم ترین، پُرتوصیف ترین و پرمعناترین واژگان در شعر فارسی به ویژه غزل عاشقانه است. جدایی نتیجه بی اعتنایی و بی وفایی یا رفتن معشوق است و اکثراً این معشوق است که سفر می نماید و از عاشق جدا می شود. در بعضی موارد شاعر سفر نموده و این سفر باعث جدایی از دوستان شده است. گلچین غزلیات، دوبیتی و رباعی، تک بیت های ناب و ترانه های جدایی را در خبرنگاران بخوانید.
در این مطلب بخوانید:
- شعر در خصوص بی وفایی معشوق
- شعر دوری از معشوق
- شعر جدایی از عشق
- شعر در فراق همسر
- شعر جدایی مولانا
- شعر جدایی حافظ
شعر در خصوص بی وفایی معشوق
گلچین غزل درباره جدایی
چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی
قفس به بود بلبلی را که نالد
شب و روز در آشیان از جدایی
دهد یاد از نیک بینی به گلشن
بهار از وصال و خزان از جدایی
چه سان من ننالم ز هجران که نالد
زمین از فراق، آسمان از جدایی
به هر شاخ این باغ مرغی سراید
به لحنی دگر داستان از جدایی
چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی
که آید سخن در میان از جدایی
کشد آنچه خاشاک از برق سوزان
کشیده است هاتف همان از جدایی
هاتف اصفهانی
شعر جدایی و مرگ
شعر جدایی و مرگ
ای نموده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
بر آرزوی آنکه تو روزی به من آیی
من بی تو همی هیچ ندانم که کجایم
ای از بر من دور ندانم که کجایی
گیرم نشوی ساخته بر من ز تکبر
تا که من دلسوخته را رنج نمایی
ایزد چو بدادست به خوبی همه دادت
نیکو نبود گر تو به بیداد گرایی
بیداد مکن کز تو پسندیده نباشد
زیرا که تو بس خوبی چون شعر سنایی
سنایی
~~~~~✦✦✦~~~~~
مشو، مشو، ز من خسته دل جدا ای دوست
مکن، مکن، به کف اند هم رها ای دوست
برس، که بی تو مرا جان به لب رسید، برس
بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست
بیا، که بی تو مرا برگ زندگانی نیست
بیا، که بی تو ندارم سر بقا ای دوست
چه نموده ام که مرا مبتلای غم کردی؟
چه اوفتاد که گشتی ز من جدا ای دوست؟
کدام دشمن بدگو میان ما افتاد؟
که اوفتاد جدایی میان ما ای دوست
عراقی
~~~~~✦✦✦~~~~~
گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم
ور تو جفا کنی همه من کی جفا کنم
گر بر کنم دل از تو بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا کنم
هرگز جدایی از تو نجویم که تو مرا
جانی ز جان خویش جدایی چرا کنم
جانم ز تن جدا باد ار من به هیچ وقت
یک لحظه جان ز مهر تو ای جان جدا کنم
مسعود سعد سلمان
~~~~~✦✦✦~~~~~
روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
در چمن یاران همه جمعند یار من کجاست؟
مونسم جز آه و یارب نیست شبها تا به روز
آه و یارب! مونس شبهای تار من کجاست؟
گشته مردم، هر یکی، امروز، صید چابکی
چابک صید افگن مردم شکار من کجاست؟
نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را
یارب! آن آرام جان بی قرار من کجاست؟
سوخت از درد جدایی دل بامید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟
روزگاری شد که دور افتاده ام، آخر بپرس
کان سیه روز پریشان روزگار من کجاست؟
بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره
رفت بر باد و نگفتی: خاکسار من کجاست؟
هلالی جغتایی
شعر رفتن
شعر رفتن
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست
دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم
به جان تو که دلم را سر جدایی نیست
بریز جرعه که هنگامه غمت گرم است
بگیر باده که هنگام پارسایی نیست
اگر ربوده به زلف تو شد دلم چه عجب
چو کار زلف تو، الا که دلربایی نیست
بر آب دیده روانی تو همی خواهم
اگر چه آب مرا بر درت روایی نیست
مرا بپرسی کاخر مرا ز تو غم نیست
اگر نیایی هست و اگر بیایی نیست
به بنده خسرو بوسی بده مکن حکمت
که بنده نیز حکیم است، اگر سنایی نیست
امیرخسرو دهلوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
به من بازگرد ای چو جان و جوانی
که تلخست بی تو مرا زندگانی
من اندر فراق تو ناچیز کردم
جمال و جوانی، دریغا جوانی
دریغا تو کز پیش رویم جدایی
دریغا تو کز پیش چشمم نهانی
فرخی سیستانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی
باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی
هر چند مرا هیچ نخوانی که: بیایم
این نامه نبشتم که: بخوانی و بیایی
ما را همه کاری به فراق تو فرو بست
باشد که ز ناگه در وصلی بگشایی
گفتی که: ز تقصیر تو بود این همه دوری
تقصیر چه باشد؟ چو ندانم که: کجایی؟
از بار غم خویش نبایست شکستن
ما را که شب و روز تو بایستی و بایی
ای رفته و بر سینهٔ ما داغ نهاده
سوگند به جان تو که: اندر دل مایی
هر چند پسند همه خلقی ز لطافت
اینت نپسندیم که در عهد نیایی
بنمای بنا معقتدانم رخ رنگین
تا بیش نپرسند که: دیوانه چرایی؟
ز آیینه عجب دارم آرام نمودن
وقتی که تو آن روی به آیینه نمایی
اندر دل یکتا شدهٔ اوحدی امروز
سوزیست که آتش برساند به دوتایی
اوحدی
~~~~~✦✦✦~~~~~
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر خبرنگاران ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت
سعید بیابانکی
~~~~~✦✦✦~~~~~
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مساله هاست
~~~~~✦✦✦~~~~~
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا
ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا
بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا
محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا
بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا
دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا
امیرخسرو دهلوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم می توانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی: دوست می دارم
چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟
چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو
که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری
بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم
بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری
مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی
چو می گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!
عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو
میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری
عراقی
~~~~~✦✦✦~~~~~
باید کسی باشد شبی ماتم بگیرد
وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد
باید کسی باشد که عکس خنده ام را
در لابه لای گریه اش محکم بگیرد
چشمش به هر کوچه خیابانی بیافتد
باران تنهاتر شدن، نَم نَم… بگیرد
هی شهر را با خاطراتش در نَوَردَد
آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد
از گریه های او خدا قلبش بلرزد
از گریه های او نفسهایم بگیرد
من! جای خالی باشم و او هم برایم
هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد
پویا جمشیدی
دوبیتی و رباعی با مضمون جدایی
دلا از دست تنهایی بجانم
ز آه و نالهٔ خود در فغانم
شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم
*
عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنائی
بدرد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنائی
باباطاهر
~~~~~✦✦✦~~~~~
روز و شب خون جگر می خورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی، ای مرگ کجایی
چون به سرانجام نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به سرانجام رسدم روز جدایی
هاتف اصفهانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
ای بی خبر از محنت روز افزونم
دانم که ندانی از جدایی چونم
باز آی که سرگشته تر ازفرهادم
دریاب که دیوانه تراز مجنونم
رهی معیری
~~~~~✦✦✦~~~~~
با اهل زمانه آشنایی مشکل
با چرخ کهن ستیزه رایی مشکل
از جان و دنیا قطع نمودن آسان
در هم زدن دل به جدایی مشکل
ابوسعید ابوالخیر
~~~~~✦✦✦~~~~~
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رهامکن که دلم را زغم رهایی نیست
دلم ببردی و گر سرجدا کنی زتنم
به جان تو که دلم را سر جدایی نیست
امیرخسرو دهلوی
غمگین ترین شعر عاشقانه
غمگین ترین شعر عاشقانه
دی ما و می و عیش خوش و روی نگار
وامروز غم جدایی و فرقت یار
ای گردش ایام ترا هر دو یکیست
جان بر سر امروز نهم دی باز آر
انوری
~~~~~✦✦✦~~~~~
تو شبی در انتظاری ننشسته ای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت
سعدی
~~~~~✦✦✦~~~~~
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
شعر دوری از معشوق
تک بیت های ناب جدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی
حافظ
شعر زیبای جدایی از حافظ
شعر زیبای جدایی از حافظ
جدایی را چرا می آزمایی
کسی مر زهر را چون آزماید؟
مولانا
~~~~~✦✦✦~~~~~
چنین گفت خسرو که این باد وبس
شکست و جدایی مبیناد کس
فردوسی
~~~~~✦✦✦~~~~~
نباشد خوشیی چون آشنایی
نه دردی تلخ چون درد جدایی
فخرالدین اسعد گرگانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
جدایی توگناهی بزرگ بود و مرا
از آن گناه همی کرد باید استغفار
قاآنی
~~~~~✦✦✦~~~~~
لرزد از بیم جدایی استخوانم بند بند
هر کجا بینم فلک سازد دو یار از هم جدا
*
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی
صائب تبریزی
~~~~~✦✦✦~~~~~
اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند
دور فلک از صبحت یارانش جدا داشت
امیرخسرو دهلوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
صعب دردیست جدایی تو به هر هفته مرا
به چنین درد گرفتاری مکن گو نکنم
مسعود سعد سلمان
~~~~~✦✦✦~~~~~
دل از درد جدایی میکشد آهی و می گوید
که: تنهایی عجب دردیست! داد از دست تنهایی !
*
جان من از جدایی آن مه بلب رسید
ای وای! گر فلک نرساند باو مرا
هلالی جغتایی
~~~~~✦✦✦~~~~~
امید هاست مرا کز خودم جدا نکنی
وگر تو قصد جدایی کنی خدا مکناد
*
چنان بسوخته ام در غم جدایی دوست
که چرخ را دل بر جان من بمی سوزد
حکیم نزاری
~~~~~✦✦✦~~~~~
چنان شدم ز غم و غصهٔ جدایی دوست
که دید دشمن اگر حال من ، ترحم کرد
وحشی
~~~~~✦✦✦~~~~~
بلای هجر ز هر درد جانگدازتر است
ندیده داغ جدایی تعب چه می دانی؟
*
با امید وصل از درد جدایی باک نیست
کاروان صبح آید از قفای نیمشب
رهی معیری
~~~~~✦✦✦~~~~~
مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب
که نمی شکیبد از تو دل بی قرارم امشب
اوحدی
عشق آن بُغضِ عجیبیست که از دوریِ یار
نیمه شب بینِ گلو مانده و جان می گیرد
فهیمه تقدیری
~~~~~✦✦✦~~~~~
دوای درد جدایی کجا به صبر توان کرد
بیار شربت وصل ار طبیب درد فراقی
خواجوی کرمانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
*
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
عراقی
~~~~~✦✦✦~~~~~
نسپردمی دل آسان به تو روز آشنایی
خبریم بودی آن روز اگر از شب جدایی
هاتف اصفهانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
هر نفس از جدایی ات می رسدم عقوبتی
ای شب انتظار تو روز جزای عاشقان
فروغی بسطامی
~~~~~✦✦✦~~~~~
از من مطلب صبر جدایی که ندارم
سنگیست فراق و دل محنت زده جامی
*
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
سعدی
~~~~~✦✦✦~~~~~
دنیای شاد و غمگین اند از هجر و وصال تو
به وصلم خرسند گردان که از هجر تو غمگینم
سیف فرغانی
شعر جدایی از عشق
شعر نو جدایی
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمسار توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید
رسول یونان
~~~~~✦✦✦~~~~~
چقدر سفت شده است پدال دوچرخه دونفره عشقمان
یا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیم
شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !
~~~~~✦✦✦~~~~~
من از راهی دور
برای خواندن خواب های تو آمده ام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش
راهی نیست،
در دست افشانی حروف
باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنیدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست نی،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بریده ام به وقت دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه
به من بگو
در این برهوت بی خواب و طی،
مگر من چه نموده ام
که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟
سیدعلی صالحی
~~~~~✦✦✦~~~~~
تو نیستی و خورشید
غمگین تر از همواره غروب خواهد نمود
و من دلتنگ تر از فردا
به تو فکر می کنم
~~~~~✦✦✦~~~~~
چقدر دوست داشتنی بودی
وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت
در نگاهم خیره می شد
~~~~~✦✦✦~~~~~
اکنون که بازوان خاک
پیکرت را در آغوش گرفته است
کلمه های سیاه پوش شعرم
برایت مرثیه های دلتنگی سروده اند
~~~~~✦✦✦~~~~~
باران که می بارد
دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون چتر، من بغض می کنم، آسمان گریه
شعر در فراق همسر
شعر جدایی حافظ
شعر اول
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه توضیح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بی کران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده ست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر می خورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق
شعر دوم
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می نماید که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرنموده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفته ام آن کس که گفت بهتان گفت
شعر در خصوص بی وفایی معشوق
شعر در خصوص بی وفایی معشوق
متن آهنگ جدایی احسان خواجه امیری
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط می زنم
از دلِ تنگ تموم آدما
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون
با خبرنگاران ها قیامت می کنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه
ماهُ بین همه قسمت می کنم
وقتی گاهی من و دل تنها می شیم
حرفهای نگفتنی رو میشه دید
میشه تو سکوت بین ما دو تا
خیلی از ندیدنی ها رو شنید
قصه جدایی ما آدما
قصه دوری ماست از خودمون
دوری من و تو از لحظه عشق
قصه سادگی گمشده مون...
ترانه سرا: افشین یداللهی
متن آهنگ جدایی علی زند وکیلی
رفیقم چی بگم بارونه حالم
مثل اشکای من رو شونه تو
می ترسم سر بذارم روی دستات
یهو سقفش بریزه خونه تو
یه وقتایی چقد کم میشه مرهم
همون وقتا که دردِ دل زیاده
یه وقتایی می خوای دیوونه باشی
می بینی تو شهر عاقل زیاده
جدایی با جدایی فرق داره
یکی با عشق اومد خسته تن رفت
یکی اونه که من از دست دادم
گمون کردم خودش از دست من رفت
شکستن با شکستن فرق داره
گاهی بغضت شکسته چکه می شی
گاهی سنگی به شیشه ت می زنن که
با هر تکه هزاران تکه می شی
چقد خالی شده آغوشم از عشق
مثل کوهی که از یک دشت میره
همین آهوی زیبای تو بیشه
زمستونم اگه برگشت میره
میرم دنبال ردپایی در برف
می بینم آب شد جاری شده رود
دلم تنگه برای هر چی که نیست
دلم تنگه برای هر چی که بود
ترانه سرا: افشین مقدم
متن آهنگ جدایی محسن چاوشی
ناله ز درد هجران وای از غم جدایی
فکر وداع باید از روز آشنایی
با من بمان برادر طاقت نمانده دیگر
باور نمی کنم من شد موسم جدایی
وای از شب فراق و اندوه بی تو ماندن
دل کندن از تو دلبر دارد چه ماجرایی
ای نازنین گل من گفتی بمانم اما
با دیدن تو شود مرغ دلم هوایی
گر شام هجر و دوری هرگز سحر ندارد
ماه تو در شب دل دارد چه دلربایی
کرب و بلایت امشب بوی مدینه دارد
همراه عطر نرگس خواند مرا ندایی
گوید غریب مادر! ای یادگار حیدر
فردا بریده حنجر در دشت کربلایی
کلام آخر
امیدواریم از مطالعه اشعار بالا لذت برده باشید. همچنین به شما پیشنهاد می کنیم مطلب را نیز مطالعه کنید. به نظر شما کدامیک از اشعار بالا زیباتر بود ؟ شما چه اشعاری در خصوص جدایی و فراق می دانید؟ نظرات خود را با ما و سایر همراهان مجله خبرنگاران به اشتراک بگذارید. در سرانجام، از شما دعوت می کنیم تا نگاهی به مجموعه شعر عاشقانه سهراب سپهری نیز بیاندازید.
منبع: setare.com